ml>
باد بهاری وزید ، لالۀ احمر رسید
شام سیه شد سپید ،شمس منّور رسید
از دل دریای نور ،در دل شب با سرور
از صدف روزگار ، یگانه گوهر رسید
سردی دی زود رفت ،هر آنچه غم بود رفت
به بزم سر سبز باغ ،یاسمن تر رسید
در این شب پُر جلال ،هواست با اعتد ال
شاخۀ افسرده حال ، شکوفه بر سر رسید
نهان شو ای ماهتاب ، در دل شب با شتاب
که چهرۀ آفتاب ،در آسمان سر رسید
آن که بُوَد هست ما ، به دامنش دست ما
ساقی سر مست ما ، با می وساغر رسید
به کامم از دین او ، زجام سیمین او
به دست شیرین او ، باده مکرّر رسید
زکعبه بت های پست، به لرزه آمد شکست
کاخ مدائن گسست ، خلیل دیگر رسید
ز حُسن پیغام اوست ،زگرمی نام اوست
که شعله بر خرمن لشکر کافر رسید
شمس فروزان رب ،در آن دیار تعب
ز آمنه بنت وهب ، پاک ومعطّر رسید
بر سر این روزگار ،رسول والا تبار
از کرم کردگار ،یگانه افسر رسید
حضرت صادق که مهرش چلچراغ شام ماست
کوکب ششم زفیض منبع نور خداست
او که بر پا داشت دانشگاه علم ومعرفت
جاری علمش قرین با منبع بی انتهاست
آن روایت های نیکو را که او فرموده است
در کلام دلنشین مظهر صدق وصفاست
هر دو عالم گرچه باشد خاک پای فضل او
همنشینی با مستمندان بی ریاست
او که صدها عالم برجسته را پرورده است
دانش جاری ز اقیانوس علم مرتضاست
لاله هایی را که پرورده در گلزار دین
هر یکی چون آفتابی در شب دنیای ماست
آی...در شب مانده های دردمند خسته دل
راه صادق خط نوری تا حریم کبریاست
نوشته شده توسط : مسافر کربلا